- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر سینه زنی شهادت امام هادی علیهالسلام
سوم شهرُالله، عالمی برای سروری عزاداره ** ازچشمها بارانِ درد وغـصه می باره (۲) چشم عالَم ، گشته گریان ســامــرا شد،بیت الاحزان از غمِت هر دلی مدهوشه *** میشه این دلهای بی توشه *** معتکف کنار شش گوشه سیدی یا امام هادی،سیدی یا امام هادی،سیدی یا امام هادی(۲) ********************************* پاره جگر آقا، ای تمام ِ عالمین گریان داغ تو** میگیره قلب شکسته ام سراغ تو(۲) ای دو عـالَـم ، بــی قــرارت فـاطـمـه شد ، غـصـه دارت غربتت آتش دلها شد *** خونجگر لاله به صحرا شد *** گریه کن مادرت زهرا شد سیدی یا امام هادی،سیدی یا امام هادی،سیدی یا امام هادی(۲) ********************************* عادتُکَ الاحسان، دست ما وکرمت یا حضرت هادی** به فدای حرمت یا حضرت هادی(۲) در حـریـمَت، یـابن الـزهـرا کــربـلایـی ، مـیـشـه دلـهــا کـن دعـا که خـدایی بـاشیم *** نـوکـری شهـدایی باشـیم *** تـا ابـد کـربلایی باشیم یا حسین یا اباعبدالله،یا حسین یا اباعبدالله،یا حسین یا اباعبدالله(۲)
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
سرِ شوریده، دلِ بی سر و سامان داریم از دلِ سوخـته گان شمعِ شبستان داریم به هـوای تو بـمـیـریم اگـر صدها بـار باز هم در هوسِ دادنِ جان، جان داریم خط به خط چشمِ تو،ابروی تو،اعجاز خداست مـا به آیـاتِ اشـارات تو ایـمـان داریـم خنده و گریۀ عُـشاق ز جای دگر است عجـبـا دیـدۀ گـریـان لبِ خـندان داریـم ای جـگـر گـوشۀ دلبـندِ مُعـینَ الضُعَـفا دولتِ عـشقِ تو از شاهِ خراسان داریم غیرتِ شیعه همینجاست در آب و گِلِ ما به دعای خودِ زهراست كه ایران داریم هركجا نامِ شما هست همان كشورِماست مادرت حضرت زهرا به خدا مادرِ ماست شكـرِ این مـادری و مـهـرِ خدادادی را یـاد دادنـد بـه مـا نـغـمـۀ یـا هــادی را با توسل به تو مشـمولِ عـنایت شده ایم ما به دستِ كـلـماتِ تو هـدایت شده ایم ای به مانـند عـلـی جـاذبه و دافـعـه ات چـارده آیـنه جـمع آمده در جـامـعه ات چهـارده نور در این آیـنه بـنـدان داریم چهارده بار در این جامعه قرآن داریم چهارده جامِ مِی وساقیِ كوثر ساقیست چهارده قرن گذشته است كلامت باقیست شـورِ تو كرده به پا دردلِ ما هـنگـامه می رسد دست به دست از تو زیارتنامه وقتِ پابوسِ، زیارت به زیارت هستی در زیارات، عبارت به عبارت هستی این تو هستی كه همیشه همه جا با مائی مشهد و سامـره و كـرب و بلا با مائی حیف، من قدرِ تو را خوب نمی دانم حیف باز هم جامعه را خوب نمی خوانم حیف شب قدر است كه میقاتِ تو را می فهمد مَطلـعُ الفَجـر مناجـاتِ تو را می فهـمد تو مسیحی كه به تصویر دمیدی جان را شیـرِ در پـرده اشاراتِ تو را می فهمد شاهـد شأنِ رفـیعِ تو شهـید است شهید ابنِ سِـكّـیت مـقـاماتِ تـو را می فـهـمد پُـر شد از كـاسۀ تو كـیسۀ زنـدان بانت دشـمنت نـیز كـراماتِ تو را می فهـمد درکِ تنهائی تو بر احـدی آسان نیست سامـرا سخت مصیباتِ تو را می فهمد بارها بر جگـرت داغِ مـصیبت زده اند سورۀ نور،چگونه به تو تهمت زده اند؟ شأنِ تو افضلِ بر ناقۀ صالح بوده است چه كسی دست به تحقیرِ شما آلوده است چه كسی گفت به تو مردِ ریاكار، ای وای داخلِ خانه شدن، از سرِ دیوار ای وای وای بر من كه شما را به عتاب آوردند محـضـرِ آیـۀ تطهـیـر شـراب آوردنـد وای بر من كه به این حالِ خراب افتادم یـادِ زیـنـب وسـطِ بـزمِ شـراب افـتـادم چوب نزدیك شد و قسمتِ زینب شد آه گــفـت: لاحَــولَ و لاقــــوّةَ اِلاّ بــالـلـه
: امتیاز
|
زبانحال امام هادی علیهالسلام هنگام شهادت
وای از ظلـم که هم درد شب تـارم کرد درد غربت به خدا خسته و بیمارم کرد من که درد همه را خـویش دوا می کردم در تب زهـر جـفـا درد گـرفـتارم کـرد درد تبعـید و فـراق پـسـرم سخـت نبـود بُـردن بـزم شـراب این هـمه آزارم کرد بـارها قـلب بـنـی فـاطـمـه را لـرزانـدند وقت و بی وقت عدو یکسره احضارم کرد گرچه در کوچه و بـازار نگـردانـد مرا لیک تحقیر به هر کوچه و بازارم کرد در جـوانـی شـجـر عمر مرا سـوزاندند بسکه دشمن به غم و غصه گرفتارم کرد آن همه معـجـزه دیـدنـد، مسلـمان نشدند غـفـلت امت بی درد چه غـمـبـارم کـرد نه فقـط امر علی را نشـنـیـدند که خصم حبس در سینه دو صد نطق غمبارم کرد پــسـرم خـانـۀ تـبـعـیـد مـرا کـن حـرمـم تا بدانند همه، خـصـم چه رفـتـارم کرد کـاش تـابـوت مرا هم دل شب می بردند غـربت فاطمه یک عمر عــزادارم کرد به عــزاداری من اشـک بـریـزیـد ولـی این حسین است که آشفته و خونبارم کرد نـایـبـم عـبـدالـعـظـیـم الحسنی شاهد بود کربلا یک شبه تخریب شد و زارم کرد سامرا مثل بقیع و حـرم کرب و بلاست غم تخریب حـرم خسته ز اشـرارم کرد رنگ شادی به جز از یـار نبـیـند شیـعه شادی آن است که از مـژدۀ دلدارم کرد ز هدایت گری ام پرچـم حـزب الله است که به عالم علم این دست علمدارم کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
تا مـقـیــم سـرزمـین آشـنـایـی می شـوم فارغ ازحزن وغم و درد و جدایی می شوم وقت تسبیح ومناجات سحر با یاد دوست بیـقـرار و مست جـام ربّـنـایی می شوم التـمـاسم پـای تـا سر، مستـمـند حـاجتم چون دخیلِ دل پریـشانِ دعایی می شوم دل، مرا باخویشتن این سو و آن سو میبرد نیست دست من كه گاهی سامرایی می شوم چون كبوتر تا حریم عاشقی پر می زنم لحظه هایی كه به یكباره هوایی می شوم با نــوای انت مــولا و انـا مـسـكـیـنُــكَ در حـرم آمـاده از بهـر گـدایی می شوم تا كه میخوانم به روی لب دعای جامعه با نگـاه حضرت هـادی فـدایی می شوم كـوری چـشـم عـدو با نام زیـبای نـقـی عشق بازی می كنم من كبریایی می شوم دومین ابن الرضا و كار حیـدر می كند زین سبب با ذكر نامش مرتضایی می شوم این علی سـوم نسل حسین بن علی ست نام او را برده و كرب و بلایی می شوم اوكریم و سائلانش دست حاتم بـسته اند من به عشق او گدای بی نوایی می شوم در شـب تـاریك انـوار ولایـش مـاه من اوسـت، سـرِّ گـفـتــن ده بـار یـا الله من یك نگاهت قطره را از لطف دریا می كند ذرّه را خـورشیدِ عـالم تاب دنـیا می كند هركه با عصیان و زشتی و خطا بیگانه شد خویش را درجنت كوی تو پـیدا می كند در مـیـان زائــران بـارگـاه قــدسـی ات حضرت روح الامین هم خویش را جا می كند هر كه شد خلوت نشین كوی سُـرَّ مَن رَآ با دم قـدسـی تـو كــار مسیـحـا می كـند هركه میبیند مزار خاكی ات را یك نظر بی گمان یاد بقـیع و قـبـر زهـرا می كند سامـرایت تا قـیـامت قـبله گاه عـرشیان سجده برخاك حریمت عرش اعلا می كند یوسف از حُسن خدایی تو مست و بیقرار دائـماً بر روی لب نـام تو نجـوا می كند روزموعود فرج، مهدی به روی گنبدت پرچم فتح و ظفر را نصب و برپا می كند هر فراز جامعه كه از لسان پاك توست در دل اهل ولایت شور و غوغا می كند هرگرفتار غمی از دل هزاران عقده را لحـظه ای با بــردن نام شـما وا می كـند شیعه مـدیـون عنایات امام هـادی است تا قیامت آبرومند از كـلام هـادی است ای كبوتر از چه رو زخمی و بی بال و پری از شرار زهر قـاتـل گـوئیا شعـله وری نیست امیدی دگر انگار وقت رفتن است از تومانده پیكری تب دار و چشمان تری در نگـاه پر ز نورت غم نمایانگر شده دیده ات سوی در است این لحظه های آخری میزنی بر روی خاك حجرۀ غم دست و پا زیر لب انگــار داری نام زهرا میبری یاد یـاس قـد كـمـان مـرتضی افـتاده ای روضه میخوانی به یاد ضرب دیوار و دری یاد آن خانه كه روزی عـده ای آتش زدند غرق درخون روی خاك افتاد آن جا مادری لیك با لب های خشكت با نوای العطش مثـل بـابـای غـریبـت یاد جـد بی سـری یاد آن لحظه كه در گودال دشت كربلا پاره پاره بر زمین افتاد خـونین پیكـری بیقـرار شیرخـواره دل پـریشان ربـاب یــاد جـســم اربـاً اربــای عـلـی اكـبری خیمه ها میسوزد و اهل حرم در اضطراب وای من درعلقمه افتاده است آب آوری زینب و نامحرم ظلم و جفای بی حساب بسته شد دستان ناموس پیمبر بـا طناب
: امتیاز
|
زبانحال امام هادی علیهالسلام هنگام شهادت
آه در سینه ام از زهـر شراری برپاست آتشی بر جـگـر و رویِ لبـم واویلاست سوخـتـم سوخـتم آبی که نفس می سوزد حـجره ام از جگـر سوخته ام کرببلاست مــادرم آمـده بـالـیــن مـنِ چـشـم به راه تا بگویم غم خود را که دلم پُرغوغاست دستِ من بست و مرا نیمه شب از خانه کشید بی حیایی که نمی گفت غریب و تنهاست مـثـل آن دخـتـرکی که نـفـسـش بنـد آمد راه می آمد و می دید سری بر نی هاست سنگ بود و سری که ز لبش خون میریخت خیزران بود و یتیمی که شبیه زهراست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای هدایت راه خود را یافته در کوی تو وی چراغ عقل روشن از فروغ روی تو هـادیـان خـلق را خطّ طریقت سوی تو جنّت اهل ولا هم خُـلـق تو هم خـوی تو ای محمّد را وصی ای ربّ اعلا را ولی هــادی امّت دهــم مولای ما چـارم علی پیکر توحید را روح مـطهّر کیست؟ تو شمع جـمع محـفـل آل پیـمـبر کیست؟ تو راهیان نور را هادی و رهبر کیست؟ تو دُرّ نه دریا و دریای دو گوهر کیست؟ تو آفتاب سـامـره چـشم و چـراغ مرتـضی جدّ پاک مهدی و نجل جـواد ابن الرّضا نام نیکویت علی خُلقت علی خُویت علی صدق واخلاصت علی آئینۀ رویت علی وجه نیکو،چشم وابرو،دست و بازویت علی ای ثنا خوانت محـمّـد ای ثنا گـویت علی سوّمین ابن الرّضا باب امــام عسکری کرده درچشم هدایت طلعتت روشنگری شهریاران جهان خاک سرِ کوی تـوأند خوب رویان دو عـالم عاشـق روی توأند اخـتــران آسـمـانی قـطـرۀ جـوی تـواند عـرشیان و فرشیان با هم ثنا گـوی توأند آیه های وحی در خال و خط رخسار توست حرف حرف«جامعه»ازلعل گوهربار توست جامعه موجی ست از دریای عرفان شما جامعه نوری ست از لب های خندان شما جامعه بحـری ست از انـوار قـرآن شما جامعه برقی ست از خـورشید تابان شما جامعه ما را سوی عترت هدایت میکند روح را مست مـی نـاب ولایـت میکند تو عـلـیِّ چـارم و ابن الـرّضای دوّمـی تو چــراغ انـجـمـن هـایی و مــاه انجـمی تو جمال حیِّ سبحانی به چـشم مردمی تو جـواد ابن رضـا نجـل امــام هـشتمی نجل وجه الله را در خـط و خالت یافتم چارده خـورشـید در ماه جـمـالت یافـتم گرچه قلب پاکت از زخم زبان آزرده اند گرچه روز و شب بلاها بر سرت آورده اند گرچه درحقّ تو ای مولا ستمها کرده اند گر چه با اجبار در بـزم شرابت برده اند شعر نابت خصم را دراضطراب انداخته نقش دشمن را درآن محفل به آب انداخته شعر نابی را که خواندی سر بسر هشدار بود بر سر آن بی خـبر فـریـاد آتـش بار بود هر کلامت یک نهیب از داور قهّار بود شعرنه، بر جان آن جانی، شرارِ ناربود آن ستمگر را ز گفتار تو حالی داد دست کرد اظهار ندامت جام را درهم شکست ایّها الهـادی النّقی یابن النُّجـوم الزّاهره اخـتر بـرج شـرف یابن البـدورِ البـاهـره جـدِّ پاک مـهـدی و نجــل بتـول طاهره پر زند مـرغ دلم هر شب به سوی سـامره هر که بودم هر که هستم هست و بودم خاک توست سینۀ من سامره، قلبم حریم پاک توست ای تـمـام آفـرینش یکـدم از عـمر کمت زنـده جان پیـکـر توحـید از فـیض دمت شمع جمع عالـمی، پروانه جان عالمت آبروی صورت خـورشید خاک مقـدمت ای ولیِّ حقّ! تو سرمست ولایت کن مرا هادی عالم به سوی خود هدایت کن مرا کیـسـتـم من خـاک زوّار امــام هــادیـم هر که هـسـتم عـبــد دربـار امـام هــادیم بـوتـۀ خـاری بـه گـلــزار امـام هــادیـم سـائــلی بـر گـرد دیــوار امـــام هــادیـم روز اوّل سـاکن این بـوستـانم کـرده اند از کرامت«میثم» این خـاندانم کرده اند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای کـعـبـۀ دل کـوی تو یا حضرت هـادی وی قبلۀ جان روی تو یا حضرت هادی ای چشم همه سوی تو یا حضرت هادی ای خلق ثـنـاگوی تو یا حضرت هادی آئـیـنـه اجلال نـبــی کـیست تـویـی تو چـارم علی از آل نبی کیست تویی تو تو اخـتـر بـرج نـبـوی شـمـس هُـدایی مــاه عـلــوی آیـنـه ی حـسـن خـدایــی فـرمـاندۀ ملک قـدر و جـیـش قـضایی آری تو عـلـیّ ابن جـواد ابن رضایـی خـوبان جهـان نور هدایت ز تو دارند ارواح رسـل روح ولایت ز تو دارنـد تـو جـانـی و در کـالـبـد کــلّ وجـودی تـو وجـه خـدا آیـنـۀ غـیـب و شهـودی تو نیّت و تکـبیر و قـیـامیّ و قـعـودی تو رابـطـۀ خـلـق و خــداونـد و دودی از فـیض تو مـنّت به سر خلـق نهادنـد با مهـر تو دادند به مـا آنـچـه که دادند ای گـوهــر تـوحـیـد به درج دهـن تـو روئیده به هر سو گل وحی از چمن تو انــوار خـدا در تو و حُـسن حَـسن تـو ما جـامـعــه داریـم ز فـیـض سخـن تو زین جامعه دل سوی تولای تو راهی است هر جمله آن جلوه ای از وحی الهی است از سامره خیزد به فلک نـور حـقـایـق دل ها به طواف حـرم قـدس تو شـایق مرهون تو روز و شب و ساعات و دقایق روزی خور خوان کرمت جمله خلایق مـدح تـو نـدای حق و جـبـریـل منادی نـام تو عـلــی کـنـیه زیبـای تو هــادی من آبــرو از خـاک در سـامــره دارم من خـاطـره هـا از سـفـر سـامـره دارم من جلوۀ طور از شجـر سـامـره دارم من عشـق دو قرص قـمر سامره دارم هر جا که روم مرغ دلم در حرم توست چشمم به تو و لطف و عطا وکرم توست تو حجّـت حق خـلق به تـأئـید تو بـنـده تـوحـیـد و نـبـوّت به تـولاّی تـو زنــده جـبـریـل به بـام تو یـکی مرغ پـرنـده در بـین قـفـس رام تو شـیــران درنــده کردند چــو بر مـاه جـمــال تو نـظاره پـروانـه صفـت دور تو گـشتند هـماره نـور تو که از صبح ازل تافـته در دل خـامـوش نـگــردد به هزاران متـوکّـل هرگــز نشود محـو، حق از فتنه باطل آری نـرسـد بـار کـج خـصـم به منزل قـرآن همه را با سخن وحی دهـد پـنـد هر چـیز بود فـانی بجز وجه خـداونـد ای جود توهمچون یم و افلاک حبابت آوخ که رسـید از سـتـم خـصم عـذابت گریم به تو و غـصّه بی حدّ و حسـابت افـسـوس که بردند سوی بـزم شـرابت بر خیرگی خصم وبه بی شرمی او اف خاکم به دهن جام می ات کرد تعـارف توآیه تطهیری و رجس از توبه دوراست دل جای خدا و دهنت چشمه نور است وای ازمتوکّل که چه بی شرم وجسوراست مست می و مست ستم ومست غرور است با آن شرف و عزّت و اجـلال معـانی میخواست که در محفل اوشعر بخوانی خواندی دوسه بیتی که بهم ریخت سرورش بر خاک فکـندی زیر تخت؛ غـرورش گـفتی سخن از آدمی و تنـگی گـورش افتاد به تن لرزه بدان قدرت و زورش لـرزیــد ولـی در پـی اظـهـار نـدامـت می زد همه دم تیـشه به طـوبای امامت فریاد که زد زهر ستم شعـله به جانت افسوس که مسموم شدی چون پدرانت آوخ که زتن رفت برون تاب و توانت سوزد جگـرم بر تو و غـم های نهـانت میثم که به دل سوز و به سر شور تو دارد باشد که به خاک حرمت چهـره گذارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
الا ولایـت تـو خـلـق را تـمـام هـدایـت به جمله جـملۀ گـفـتار تو پـیـام هـدایت تو چارمین علی استی و زاده سه محمّد تویی تو هادی و بر حضرتت سلام هدایت
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
خوش آن دل كز ازل دارد؛ولاى حضرت هادى خوش آن سركو بساید رخ،به پاى حضرت هادى بجو از حق ولایش را همى جود و عطایش را صفا دِه گنج دل را؛ از صفاى حضرت هادى
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
اى در سپهر مجد و شرف؛ رويت آفتاب بَر بزم ما بتاب و، رخ از دوستان متاب از پاى فـتـاده ايم، ز رحمت تو دستگير ما را كه دل ز آتش داغت بُـوَد كـبــاب جـمـعـيـم مـا؛ ولـيـك پريشان به يـاد تو وز ما شكـسته تر دل زهـرا و، بوتـراب يا هـادى الـمـضـلّـين، كز مـردم ضلال جسمت در التهاب و، روانت در التهاب تـو آفـــتـاب عــالـمــى و، از افــول تـو افــتــاده اسـت در هـمـه ذرات انـقـلاب اى آيـت تــوكّــل و، اى آيـــه ی رضــا ديـدى جـنايت از متـوكل تو بى حسـاب گـاهـى دهـد مكان تـو در بركه السبـاع گاهى درون محبس دشمن به پيچ و تاب زنــدان بـى مـلاقــات آنــهـم بــراى تـو آه از جـفــاى طـايـفـه غـافـل از عِـقـاب تــو زاده ی بــزرگ جـوانــان جـنـتــى اى از سـتـم شـهـيـد شـده درگـه شـبـاب آن شـربـتــى كه داد به اجـبـار دشـمنت گـويـا شـرنـگ مـرگ بُد و، آتش مذاب كاتش به جسم و جان تو پروانه سان فتاد وز سوز زهر جسم تو چون شمع گشت آب اى بَــر درت نــثـــار درود مــلائــكــه امــروز بـر ســلام مــويّـد بــده جــواب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
اى مـاه، مـسـتـنـیـر ز نـور لـقـاى تـو خورشید كسب فیض كند از ضیاى تو اى خاص و عام از كرمت برده صبح و شام پیوسته فیض از سر خـوان عطاى تو اى جـبـریـیـل مـیـر ملـك پـیك انـبـیاء خـدمـت گـذار بـر در دولتسـراى تو اى عاشر الائمه عـلى الـنقى كه هست چـشم امید خـلـق به مـهـر و وفاى تو اى پور پاك معـنى جود و كرم جـواد حـاتـم هـزار بـار خـجـل از ثـنـاى تو اى مظهر جـلال و جـمال خـداى فرد شد طـوطیاى چـشم ملـك خاك پاى تو در هر دو كون خرم و شاد است و رستگار در دل هر آن كه داشت فروغ ولاى تو خوفش ز آفتاب جز این است بى سخن در دهر هر كه زیست به تحت لواى تو تا مـدفـن شـریف تو شد سُـرّ من رأى جان بخش و غم زداى شده از صفاى تو زد طعنه بر بهشت برین هر كسى كه دید آن گـنـبـد منور و صحـن و سراى تو اى هــادى هـدایـت دیـن مـبـیــن حـق اى آن كه مدح خوان تو باشد خداى تو "علامه" با بضاعت فكرش كجا سزد انـشـا كـنـد چـكـامـۀ مـدح و ثـنـاى تو
: امتیاز
|
زبانحال امام هادی علیهالسلام هنگام شهادت
یا رب از زهر جفا سوخت زپا تا به سرم شعـله با نـاله برآیـد همه دم از جگـرم جـز تو ای خالق دادار کسی نیست گـواه که چه آورده جـفـای مـتـوکّـل به سـرم می دوانـیـد پــیــاده به پـی خـویش مـرا گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب گشت از شدّت غم، مرگ عیان در نظرم خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب شرم ننـمود در آن لحظه ز جدّ و پدرم زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی ریخـتـه خاک یـتـیـمـی به عـذار پـسرم با که این ظلم بگـویم که به زنـدان بلا قبر من کند عدو پیش دو چشمان تـرم هر زمان هست در این دار فنا مظلومی حق گواه است که من از همه مظلوم ترم فخر (میثم) همه این است به فردا کامروز هم ثـنا گـستر من آمده هـم نوحــه گرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای دائم از خدا و نبـییّن تو را، سـلام وی روی عالمی به حریم تو صبح و شام مهـر جـهـان فــروز سپـهــر هـدایـتی هادی است کنیهات، به تو و کنیهات سلام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
آن نازنین که وصف جمالش خـدا کند امـشب خـدا کـند که نگـاهى به ما کند آن بى نیاز از همه غیر خدا خوش است ما را گـره ز کـار فـرو بـسـته وا کـند
: امتیاز
|
مدح حضرت ام کلثوم ( وفات حضرت)
جانی به بدن هست ، ولی تاب و توان نیست در گریه مقامی ست که در آه و فغان نیست در مــدح شـــما اشک روان کار زبـان کرد چون حرف تمام است نیازی به دهان نیست ای مـحـو بـه زیـنـب شــده، ای زینب ثـانی شان تو عـیــان بــوده به والله نـهــان نیست والله که از خطبه تو کــوفـه تـکــان خـورد چیزی که عیان است که حاجت به بیان نیست زینب چوحسین است و تویی مثل ابالـفضل با بـودن تــو زینب کـبــری نـگــران نیست
: امتیاز
|
سرود ولادت امام باقر علیه السلام
دل زعطای فاطمه*** به عرش حق مجاوراست جـشــن خوش ولادتِ*** آقــا امــام بــاقــر اسـت باقرعلم عالمین یا مولا** به مصطفی نور دو عین یا مولا** یوسف یوسف حسین یا مولا ای گل زهرا و حیدر( ۳) مولا یا باقر العلوم ************************************* ز رشتـه ی ولای او *** جـدا نـمی شـوم دمـی مـدیـنـه از قــدوم او*** فـخــر کـنـد به عـالـمـی آن گـل نازنین ما خوش آمد** دلبر بی قـرین ما خوش آمد** امام پنجـمین ما خوش آمد ای گل زهرا و حیدر( ۳) مولا یا باقر العلوم ************************************ به مهر تو به عشق تو*** سرشته شد آب و گِلم عـنـایـتی که عـاقبـت*** مـدیـنـه ای شـود دلــم ز عـلـم خود به ما عطا کن آقـا** درد دلـم بـیـا دوا کن آقا ** قسمت مـا کـربـبلا کـن آقـا ای گل زهرا و حیدر( ۳) مولا یا باقر العلوم
: امتیاز
|
سرود ولادت امام باقر علیه السلام
محمد آل احـمـد، از همه خـوبان سرآمد عزیز زهرا وحیدر،امام ِ باقرخوش آمد آیــنــه ی تــجـلّـی حُـسـن خــدا طلعت او، شمس ولا، نور هُدی او ولیّ حیّ سبـحــان ، نورچشم عالمینِ پسر حضرت زهرا ، نوه ی امام حسینِ مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر(۲) ******************************* صد قل هو الله میگن بر، جلوه ی نور کمالش تبارک الله میخونن ، فرشته ها بر جمالش لیلا شده مجنون و آواره ی تو روی دلش به سوی گهواره ی تو توی آسمان عصمت، تو که هاله ی دو نوری حَسَنینی هستی آقا، تو سلاله ی دو نوری مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر(۲) ******************************** قسم به ماه و ستاره ، حاجت دلها همینه یک شب اول رجب رو، باشیم انشاالله مدینه آسمون دلا گـل افـشـانـی بشه دورتا دوربقیع چراغانی بشه انشاالله نصیبمون شه، تومدینه این سعادت برای امام ِ بـاقــر ، بگیریم جشن ولادت مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر(۲)
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
خـواهـم امشب باز شیــدایـى كـنـم از در رحــمـت تــمــنّــایــى كــنـم تا شوم دور از تمام هـرچه زشت سیــر، در گـلــزار زیـبــایــى كنـم گرچه خـوارم، دم ز گل ها می زنم یــاد گــل، یـــاد گــل آرایـى كـنــم مـدت كـوتــاه عـــمـر خــویـش را صرف خدمت نزد مـولایــى كـنـم از هـمیـن كـوتـاه خـدمـت، تـا ابـد زنــدگــى در لطف و آقـایـى كـنـم آمـدم نـوشم مـى از شیـر و رُطب بـــر در مـــیـــخــانـۀ مــاه رجـب اى رجـب میـخـانۀ حــیـدر تـویـى مِى تویى، باده تویى، ساغر تویـى طعم تو گـردیـده احـلى من عـسـل گـوشه اى از وسعت كـوثــر تـویى راه درك لــیــلــة الــقــدر عـــلــى بهر شیعه تا صف محـشــر تـویى مـاه شـعـبـان بـر تـو كـرده اقـتــدا بـاعـث تـوفـیـق پـیـغـمـبـر تــویـى مطلعـت زیـبـاتـرین روز خداست مــــیــزبــان حـجـت داور تــویــى حسن مطلع در تو باشد لـطف یار شــد رخ زیـبــاى بــاقــر آشــكـار او شعیب عـتــرت پـیـغـمـبر است بــاقــر دریــاى عــلــم داور اسـت مـفـتـخــر بر نـام او هـسـتـیــم مـا این كــلام یك امــام و رهبـر است اول خیـر آخـر خـیـر اصـل خـیـر این محمد، سفره دار كـوثــر است بــى روایـــاتـــى كــه از او آمــده دین ما تا روز محـشـر ابـتر است سـائـل عـلـمـش مـراجـع گـشته اند وسعت علمش ز هركس برتر است او كه بـاشـد بـهـتـرین مـولاى من مادرش شد فـاطـمـه بنت الـحـسـن مادرش از فـاطـمه تصویر داشت در بــرش آئـیــنــۀ تـقـدیــر داشـت پــاك تــر از آب زمــزم خُـلـق او رزق و سهم از آیۀ تـطـهیر داشت او كه بـاشد دخـتــر بـیـت كــریــم حُسن بابـایش در او تـأثـیــر داشت نِى به دامـانـش گــرفـتــه كـودكى او به دامان خضر راهى پیر داشت تــا كـنـد مـا را غــلام درگــهــش در نگاه چـشم خود زنجـیـر داشت مـا غـلام حـضرت بــاقــر شـدیــم بـر مَــرام غـیـر او كـافـر شـدیــم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
شـروع اول مـاه و طـلـوع مـاه تـمـام به این شروع، درود و به این طلوع، سلام خدا بـه حضـرت سجـاد داد فرزنـدی کز او بنـای فضیلت گرفت اسـتحکـام محـمّـدبـنعلـی، باقـرالعلـوم که هست ز مــادر پــدر خــود سـلالـۀ دو امـام که هست چارامامش پدر،دو فاطمه مام دو جد دیگـر او حیدر و رسـول انـام مـحـمّـدی که محـمّـد سـلام داده بر او به روی دست پدر چون علی گرفت مقام ولـی حـق و شـکــافـنـدۀ تـمـام عـلـوم که هفت شهر فضیلت از او گرفت نظام گرفـت دیدۀ خـود را ز دست او جابر سلام باد بر آن دست و این چنین اکرام رَوی چـو جانب بیتالحـرام تربت او به تن بپـوش ز بـال فرشتگان احـرام دُر چهار یـم و بحر هـفت گوهر پاک بر آن چهار یم و هفـت دُر؛ سلام مدام امـام پنجـم و پنجـم وصـی خـتم رسل که میشوند رسل بر زیارتش اعـظام شروع علم به او، ختم عـلم نیز به او زهی به حسن شروع و زهی به حسن ختام گـرفـت روز ازل بـاقـرالـعـلـوم لقـب چنانکه یافـتـه دانـش بـه نـام او اتـمام اگرچه بیل کشاورزیاش بود به زمین بـه یک اشارۀ او نُه سپـهـر گردد رام بـه پای کرسـی درسش هزارها جابر ذلیـل مجد و جلالش بـود هزار هشام محمّد است زسرتا قدم به خُلق وخصال از آن نهــاد ورا ذات حق محمّد، نـام تمام شخص محمّد در او خلاصه شده زمجد وعزت وخُلق وخصال وخوی ومرام اگربه چشم بصیرت به تربتش نگری دم از بهشت زدن در حریم اوست حرام دگر به عـرش بریـن هیچ اعتنا نکنند اگر شوند بـه کویش مـلائک استخدام امـام پنجـم کـل وجـود، تـنـهـا اوسـت چه در مدینه بود یا رود اسـیر به شام قسم به ذات الهی که علم، بـینـفـسش چو آفـتاب دم مغـرب است بر لب بام فقیـر درگـه احسـان او فقـیـر و غـنی مطیع حکم خداوندیاش خواص و عوام کمال یافته با مهـر او رکوع و سجود قبول حق شده با حب او صلات و صیام هماره تا که زمین است و آسمان برپا همیشه تا که زمان است وگردش ایام به روح پاکش از ذات حـق درود درود به جسم و جانش ازجن و انس سلام سلام مـوالیان وی از بیـم دشمنـان «میثم!» ز دور بر حرمش بوسـه میزننـد مدام
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
الــسـلام ای دلــیـل کَــرَّمــنـا ای بــه عــالــم امـــام، آمَـنّــا به مـسلـمانـیِ خودت سـوگنـد طاعتت واجب است، سَـلَّـمـنا این عبارت نـوشـتـه بر قـلـبم از ازل بــوده ام تُـو را مِــنّـا از ازل تا ابد به این سخـنـیـم مـا هـمـه بـنــده ایـم، اِرحَـمـنـا شاهـد این که در رکاب تـوأم و هُـــوَ «آیـــةً لَـــهُـــم اَنّـــا» «و خَلَقنا لَهُم» به ما خواندی «و مَـتـاعـاً، و رحـمـةً مِنّـا» مرده بودیم، زندهِ مان کردی و لبت گفت ذکـر «اَحـیَـیـنـا» شـیعـۀ فـاطـمه تویـی، و منـم شـیـعـۀ تو قـسـم به «انـزلنا» حــجــةُ اللهِ مــا تــویــی آقـــا! حجة الله علی الحجـج، زهـرا سوره هـای فـصیح رحـمـانـی آیــه هــای بــلــیـغ سـبـحـانی تویی و آل پـاک و اطـهـارت کــلــمـات کـــریـــم قــرآنــی عَـلَّــم الآدم از تــو می گـویـد ای به اسماءِ نـور، نـورانــی اُذکـروا نـعـمــتـی تـویی آقـا! وَه چه زیـبا نماز می خـوانـی و اَقـیموا الصلوت را مـظهـر اَمـرِ آتــو الـزکـوت را بـانـی خاشعین را عبـادتت مَـظـهـر خاضعین را چراغ رضوانی هـر سـحـر از مـیـان سـجّـاده آسـمـان را کـنـی چـراغـانـی نیمه شب تا طلوع فجر و فلق تویی و سجـده های طـولانـی پــدر و مــادرم فـــدای شـمـا ای مــرا والــدیــن ایــمــانـی بــا شـمــا بــودنــم خــدا دانـد بهآترین لحـظه های روحانـی مثــل عـمّــه شـبـیـه بـابـایـت می کنی خـطـبه های طـوفـانی آخــرین یــادگار کرب و بلا! اوّلــیــن یــادگـــار ایــرانــی حـتـم دارم برای ما تا حـشـر تا قـیــامت شـفـیــع مـیـمـانی حــجــةُ اللهِ مــا تــویــی آقــا! حجة الله علی الحجج، زهــرا ای به قربان برق چـشمـانـت آمــدی بــا ســرود جــانــانت اَشهدت شهدی از شهادت داشت اوّلـت هـسـت مـثـل پــایـانـت بر لـبت آیـه هـای قـرآنـی ست ای فــــدای صــدای قــرآنـت حـال، وقـت امامـتِ تـو شـده عـالَمی هـست زیـر دستـانـت ما مسلمان دست های تــوئـیم کـن اشــاره شـویـم سـلـمـانت آری ای ماه!خوش درخشیدی در شـب تـیـره بـر مـحـبـانت خـنــدۀ مـادرت به بـابـا گـفت مـی بَـرد دل، لـبـان خـنـدانـت می درخـشد شـبـیـه مـرواریـد گـونه ات؛ چـانه ات، گریبانت این چه نوری ست میشود ساطع تا بهـشتِ بـرین ز رضوانت خوانِ نعمت بگستران که هنوز انـبـیــایـنــد تــازه مـهـمـانـت باقر العـلمی و مـعـلّـم اخـلاق عـالـمـان طـفـلـک دبـسـتانت قــلّـه هــای عــلــوم انـسـانـی بی گمان فتـح شد به دورانت مکـتـب وحی را تویی حـافظ دشمنـان مانــده انـد حـیـرانت درد اسلام و مسلـمـین امروز هست محـتـاجِ مُـهـر درمانت شـیـعـیـان غـریب را دریـاب بــه دل نــرم و آه سـوزانــت حــجــةُ اللهِ مــا تــویــی آقــا! حجة الله علی الحجج، زهــرا فـیــض سرمـد حکـایت باقـر راه احــمــد هــدایــت بــاقــر بر همــه دردهای بی درمـان مــرهـــمِ دل ولایــت بــاقــر هــمــۀ کــائــنــات مـی دانـنـد زنــده اَنـد از عـنــایت بــاقـر به خــدا زنــده می کـند دل را نــکـتــه هــای روایـت بـاقـر حـافـظ پرچم ذَوِی القـرباست هر که شد تـحت رایت باقـر بـشـریّـت به امـر حـق بـاشـد زیـر چــتـر حــمـایـت بـاقـر دور طاغوت، سَر نمی گـردد جــز به دســت درایـت باقـر ســدّ راه مـنــافــقــیــن بـاشـد روشِ بـــا کـــفــایــت بــاقـر هر کـجا انـحـراف می بـیـنـیم چــشــم مـا و هــدایـت بـاقـر شـیـعــه بـودن نـشانه ای دارد شـیـعـه نــوری ز آیـت باقـر بر مـجـاهـد ز غـیـب مـی آیـد مــددِ بــی نـــهـــایــت بــاقـر طاعتِ بی غرور، گر خواهیم اشـک مـا و رضـایـت بـاقـر در ره دوسـت بـنـدگــی بـایـد بـنـدگی چیست؟ غایت بـاقـر حـجـهُ اللهِ مــا تــــویــی آقــا! حجه اللهَ علی الحجـج، زهـرا جوشد از هـر لب دعای شما چشمه چشمه به زیر پای شما و من از چـشـمه ای شکافـنده چـشـم واکـرده ام بـرای شـما من مـسلـمان چـشم هـای تـوأم مــؤمــن چـشـمـۀ بـقـای شما هرکجا را که طی کند چشمت طی کـنــد پـیـرو ولای شـما نـتــوان حــق تــو ادا کــردن مگر از سمت کـربـلای شما چشم هایت چه روضه ها دیده در شب و روز نـیـنوای شما دیدی ای چشم کربلا که چه شد بر سر نیزه مـقــتــدای شـمـا خلوت سجــده بود و سـجـاده آه ســجــاد و ابــتــلای شـمـا خـیـمه اهـل بیت بود و شرر حمله و غـارت و عزای شما حـاجـتـی رفـت در دل زینب که خورَد تـازیانـه جـای شما دید چشمان پاک و معصومت کوفه و شام و رنج های شما باید از درد و داغـتـان گوئیم ورنه کِی می توان ثـنای شما خــودتـان امـر کـرده ایـد آقـا! یک دهه روضه در منای شما حـجـةُ اللهِ مــا تـــویــی آقـــا! حجة الله علی الحجـج، زهـرا
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیهالسلام
امشب میان گریه و لبخند خـود گمم سرشـار از طـلـوع بـهـار تـبـسّـمـم دریایم و طپیده به لب هام نبض موج تا آسـمـان رسـیـده شـعــور تلاطـمم جارو به برج و باروی اندیشه میزنم تا سـائـل مـدایـح معـصوم پـنـجـمـم من شاعر صداقت گـل های قاصدک من جــابـر سـلام رسـولان مـردمـم هر جا که باز پنجـره ای شد کـبوترم هرجا که بسته است در مِهر کژدمم صدها ابـوبـصیـر شود طـفـل مکتبم دریـای عـلم تو بـچـشـانـد اگر خـمم پـیـچـیـده در تـلاوت معصوم نام تو عــطـر گــل مـحـمـدیت در تـکـلمـم برخاک های مرقد نورانی تو ساخت گـلـدستـه ها و گـنـبد زریـن تجـسّـمم امشب دوباره شوق مرا بال و پَر بده امشب که بین گریه ولبخند خود گمم
: امتیاز
|